از روز نخستی که سر کلاس علوم نشستیم به ما گفتند که سنگ جان ندارد، خاک بیجان است، تختهسیاه چیزی درک نمیکند و... اما مدتهاست که احساس میکنم کائنات درک دارد، حس میکند، هیچ دلیل علمی حداقل به معنای علمی رایج آن هم ندارم، اما وقتی که میبینم تکه کاغذی را که نسبت به آن حس دارم، بهتر از یک کاغذ معمولی باقی میماند این گمانه در ذهنم جان میگیرد که کاغذها نیز جان دارند. وقتی میبینم خاک در دلش بذر را میپذیرد و آن را میرویاند این تنها توان بذر نیست که میروید، روح خاک نیز مهم است چه اگر این گونه بود در هر خاکی هر بذری میروئید و یا ... خاک نیز جان دارد، میپذیرد، میرویاند و عشق میورزد. وقتی غذا می پزم و در دل عشق بدان دارم آن غذا خوشمزه تر میشود از غذایی که با خستگی و بیحوصلگی می پزم، پس با شهامت میگویم حتم دارم هر چه در اطراف ماست درک دارد و کاملا میشنود و میبیند و پاسخ میدهد. روزهایی که صبح آن را با عشق شروع میکنم پشت سر هم خوبی و مهربانی و عشق میبینم. ولی وای به حال آن روزهایی که با صبحش را با غصه و بیحالی شروع کنم تا آخر شب مدام بد میآورم و منم بیشتر به کائنات بد و بیراه میگویم و بیشتر نق میزنم و کائنات هم بیشتر پاشخ منفی میدهند و من غافل از اینکه مسئول این سرنوشت عملکرد خودم میباشد. آنچه ما انجام دهیم کائنات در مقابلش جواب میدهند. باز هم میگویم هیچ دلیل علمی- آزمایشگاهی ندارم، اما باور کنید که کائنات درک میکند! من یقین دارم. جمله همیشگی ریحانه ........> به کائنات عشق بورز تا عشق بروزد کائنات به تو
Edit for armiss by : ~*~*~*ریحانه خدادادی*~*~*~